امروز خونه عزیز جون عمو قاسم می خواست بره نانوائی تا نون بگیره بچه ها هم کلی بهونه گرفتن که همراه عمو برن آخرش نتیجه این شد که عمو قاسم با دوچرخه خودش و امیر محمود و نازنین هر کدام با دوچرخه خودشون دنبال عمو قاسم راه افتادن تا برن نون بگیرن اگه تصورش رو هم بکنید کلی خندتون می گیره نه !؟ حالا جالبش اینه که وقتی امیر محمود نون آور خانواده نون خرید و آورد از انجائی که نون گرم خیلی دوست داره یه تیکه نون گرفت مشغول خوردن شد بعد مدتی اومد پیش من و گفت بابائی نونم رو شستم خوشمزه تر شده مثل اینکه رفته بود آشپزخونه و واقعاً نونش رو شسته بود با چه لذتی می خورد و من با دو چشمام داشتم با تعجب فراون نگاش می کردم آدم بعضی وقتها چه چیزها ...